دلنوشته های مرد تنها
دوای درد مرا هیچ کس نمی فهمد تک تک آرزوی هایم را می سوزانم تا چشمکی باشد برای شب های بی ستاره ات . عشق تو وسط قلبمه ، درست همینجا ، همین تو کی به اندازه من دوستت داره / بی تو یک لحظه ای آروم نداره دانی از زندگی چه میخواهم من تو باشم , تو پای تا سر تو تو رو دارم این همون خوشبختیه تو رو داشتن التیام سختیه در تمنای نگاهت بی قرارم تا بیایی / من ظهور لحظه ها را می شمارم تا بیایی جلوه گل عندلیبان را غزلخوان می کند / نام مهدی صد هزاران درد درمان میکند کوچه های شهر ما ویران نمی ماند عزیز / کار و بار عشق بی سامان نمی ماند عزیز
نظرات شما عزیزان:
فقط بگو به طبیبان دعا کنند مرا
تو را نه عاشقانه
و نه عاقلانه و نه حتی عاجزانه
که تو را عادلانه در آغوش می کشم
عدل مگر نه آن است که هر چیزی سر جای خودش باشد؟
از تمامی بودنی ها تو یکی ازآن من باش ، که به غیر با تو بودن آرزوی ندارم .
یه بوسه بده واسه مریض میخوام ، آخه بوسه هات داره حکم دارو
بی تو که خواب توی چشماش نمیاد / اسمی جز اسم تو یادش نمیاد
زنگی گر هزار باره بود بار دیگر تو , بار دیگر تو
تو رو دارم بی نیازم از همه چه قشنگه دست تو تو دستم
خاک لایق نیست تا به رویش پا گذاری / در مسیرت جان فشانم گل بکارم تا بیایی
مدعی گوید که با یک گل نمی گردد بهار / من گلی دارم که عالم را گلستان میکند
یک نفر فردا زمین را نور باران می کند / «مهدی» ما تا ابد پنهان نمی ماند عزیز
بوسیدن قول ماندن نیست شروع با هم بودنه
درک و هم را فهمیدن و حس به هم رسیدنه .
Power By:
LoxBlog.Com |